حقیقت و زبان

زبان، سرمنشأ تفاوت بنیادین آدمی با موجودات دیگر است. تلقّی منطق از آدمی- حیوان ناطق- نشان دهنده آن است که گویی برای انسان بودن، لازم نیست آدمی فصل ممیّز دیگری از سایر حیوانات، جز زبان داشته باشد. به مدد قوه نطق، انسان تقریر دیگری از حیات یافته است. سایر موجودات نیز ادراکاتی از هستی دارند، اما بیان ناشدنی بودن آن ادراکات، اجازه ورود به دایره مفاهیم و اسماء کلی را به ایشان نداده است. پاره­ای از زبان شناسان اعتقاد دارند که بنا بر مثال، سگ می­تواند «استخوان» را شناسایی کند. او، استخوان A را در زمان ۱T می­رُباید و بار دیگر، استخوان B را در زمان ۲T به دست می­آورد و… اما برخلاف آدمی، مفهوم «استخوان» را انتزاع نمی­کند. از این رو، سگ – و حتی حیوانات باهوش­تر از او- نمی توانند اسماء کلیِ قابل اطلاق بر مصادیق متعدّد را دریابند.

ریال 3,100,000

13 افرادی که هم اکنون این محصول را بازدید می کنند

فهرست عناوین

حقیقت و زباندرآمدی بر نقد زبان­گروی در فلسفه سیاسی: دریچه زبان به هستی، دریچه­ای رازآلوده است. زبان، متداول­ترین ابزاری است که ناشناس مانده است. کشاورزی را فرض کنید که سالها به مدد بیل، داس، گاو آهن، و … می­دِرود و بر می­چیند. بی­شک، او ابزار کار خود را می­شناسد و در چیستی این ابزار، درنمی­ماند.

حقیقت و زبان

شگفت آن­که آدمی هزاران سال است که سخن می­گوید، می­شنود و می‌نویسد، اما همچنان در کارِ ابزارِ خویش، زبان، درمانده؛ و چیستیِ آن را درنیافته است. زبان، نه تنها ناشناس مانده و به چنگ نیامده است، بلکه با جلوه­گری و فریبندگی، معنا را به بازی می­کشاند؛ از بازی کودکانه «بخشش لازم نیست اعدامش کنید»، تا بازی بزرگانه روایت­های علمی و متافیزیکی که در همین گستره شوخی و شنگی زبان رخ می­دهند، دانه­های تسبیحی هستند که رشته­ای واحد آنها را به قید و بند اتّحاد و هم­نشینی کشانده است و اگر نبود چنین رشته­ای از هم­دستی و یگانگی، دانه دانه شدن واژگان را معذورم بدار! چرا که واژگان، به کنایه رازآلود فردنیادوسور، مواجهه­ای از جنس قرابت و همسایگی مهره­های شطرنج با یکدیگر دارند.

حمّال

زبان حمّال است؛ معانی را بر دوش می­گیرد و حمل می­کند. از منزلِ ذهنی به منزلگاهِ ذهنی دیگر، همان کاری که بارکشان می­کنند! منزلت زبان در اینجا چیزی بیش از منزلت بارکشان نیست! حمّال بودن زبان، واژه­ای ناخوش­آیند نیست؛ مگر نه آنکه در لسان منطق از مفهوم «حمل» استفاده می­کنیم؛ مگر نمی­گوییم «محمول» یا «حمل اوّلی ذاتی» یا «حمل شایع صناعی».

افق

در این افق، کارِ زبان بارکشی است؛ نه، دست­کم آیینه­مانند است و آنچه استاد ازل گفت، همان می­گوید. در اینجا، زبان رکن نیست؛ اصالت ندارد؛ لذّتی نمی­چشاند؛ خودنمایی نمی­کند، بلکه ظرف است؛ قالب است؛ وسیله­ای است برای انعکاس و نشان دادن چیزها. این اساسِ بنای آیینه­ای زبان و تناظر یک به یک آن با جهان است. در اینجا، هر چه این آیینه شفاف­تر، بی­پیرایه­تر و بی­زنگارتر، بهتر. زبان هر چقدر که دقیق­تر و ریاضی­وارتر، نیکوتر.

رهیافت

این، رهیافت منطق­دانانی چون فرگه و راسل است که زبان را چنین یکدست و بی­پیرایه می­خواهند. به بیان ایشان، هر چقدر که زبان کسی مشابه­تر به زبان ماشین باشد، برای فلسفه مناسب­تر است. زبانی که ایشان برای فلسفه می­پسندند، زبانی است بدون لکنت؛ بدون کژتابی و بی هیچ استعاره. اساساً درست بر خلاف آنکه نیچه، منشِ زبان را سراپا استعاری می­دید، ایشان به مرگ استعاره و آرایه ادبی فتوا می­دهند.

شناسنامه اثر

نویسنده

دکتر مهدی عابدی

چاپ

اول

سال نشر

1388

شابك

9786002144012

صفحات ما در شبکه های اجتماعی